زندگینامه سید مصطفی تاجزاده
سید مصطفی تاجزاده، مشهور به تاجزاده، فعال سیاسی اصلاحطلب، از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت ایران اسلامی، معاون بینالملل وزیر ارشاد در دولت مهندس موسوی و معاون سیاسی وزارت کشور در دولت سید محمد خاتمی، او فرزند سوم و پسر دوم یک خانواده ۶ نفره است.
از تولد تا دیپلم
مطابق شناسنامه متولد اول آذر ۱۳۳۵ هستم، اما روز تولد واقعیام نهم شهریور ۱۳۳۶ است. در خیابان صفاری، شهید مجید حداد عادل کنونی و در منطقه میدان خراسان به دنیا آمدم. شش سال ابتدایی را در دبستان سقراط در همان خیابان صفاری خواندم. از کلاس اول تا پنجم شاگرد دوم بودم و در کلاس ششم رتبه اول را به دست آوردم.
کلاس هفتم در دبیرستان اخباری در میدان شاه سابق و میدان قیام کنونی شاگرداول شدم. سپس به دبیرستان مروی در بازار شمسالعماره کوچ کردم و به لحاظ درسی حسابی پس رفتم. سه سال در آنجا بودم. برای کلاس یازدهم در دبیرستان آذر شماره دو واقع در میدان بهارستان ثبتنام کردم و پنج تجدیدی آوردم. سرانجام نیز با تکماده قبول شدم. مدیریت مدرسه از ثبتنام من خودداری کرد و بهناچار مرا به آذر شماره یک در خیابان جمهوری تقاطع قوام معرفی کرد. در سال ۱۳۵۴ با معدل ۱۵ دیپلم گرفتم.
از دانشگاه تا انقلاب سال ۵۷
در امتحان اعزام به خارج شرکت کردم و پس از قبولی به آمریکا رفتم. دو سال و ۹ ماه از دی ۵۴ تا شهریور ۵۷ در ایالاتمتحده بودم. سه ترم به دانشگاه رفتم، اما درواقع درس نخواندم، زیرا از همان ابتدای ورود به آمریکا درگیر فعالیتهای سیاسی و اسلامی شدم. در اواخر سال ۵۶ بهاتفاق تعدادی از دوستانم مثل آقایان حسن واعظی، محمود یاسینی و همایون خسروی گروه "فلق" را بامشی مسلحانه تأسیس کردیم. من در شهریور ۵۷ به ایران بازگشتم ولی دوستان برای دیدن دورههای چریکی به سوریه و لبنان رفتند.
بعد از پیروزی انقلاب که با سرعتی فوق تصور ما رخ داد، تماموقت در دفتر "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" که از هفت گروه چریکی مخالف "سازمان مجاهدین خلق ایران" تشکیلشده بود، مشغول فعالیت شدم. از این ۷ گروه فلق خارج از کشوری بود. امت واحده را آقای بهزاد نبوی و دوستان زندانیاش تشکیل داده بودند. پنج گروه دیگر نیز در نقاط مختلف ایران از اصفهان و خوزستان تا تهران مشغول مبارزات چریکی بودند.
از مجاهدین انقلاب تا پایان جنگ
در سازمان مسئول روابط عمومی و عضو دفتر سیاسی بودم و تحلیلهای درونگروهی سازمان را مینوشتم. در سال ۱۳۵۹ باخانم فخرالسادات محتشمی پور ازدواج کردم. عارفه در ۳۰ شهریور ۱۳۶۱ و فاطمه در ۱۵ تیر ۱۳۶۶ به دنیا آمدند.
پس از بروز اختلاف و ایجاد شکاف در سازمان که در آن زمان عضو شورای مرکزی و دفتر سیاسی آن بودم، بهاتفاق دیگر اعضای چپ و میانه سازمان را ترک کردیم.
به دعوت آقای بیژن زنگنه معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مسئولیت اداره کل مطبوعات و نشریات آن وزارت خانه را به عهده گرفتم. بعد از مدت کوتاهی آقای معادی خواه استعفا داد و بهجای وی آقای سید محمد خاتمی که نماینده مردم اردکان در مجلس شورای اسلامی بود، وزیر ارشاد شد. سپس به دعوت آقای اصغر زاده معاون بینالملل وزیر مدیریت اداره کل نمایندگیهای فرهنگی در خارج از کشور را پذیرفتم. مدیریت اداره کل مطبوعات و نشریات نیز به آقای محسن آرمین سپرده شد.
در اداره کل مطبوعات و نشریات به وضع انتشار کتاب در ایران سروسامانی دادم. به این منظور جمعی تشکیل شد که تهیه ضوابط نشر کتاب در جمهوری اسلامی ایران را تعیین کند و به تأیید شورای عالی انقلاب فرهنگی برساند.
در مورد مطبوعات نیز تلاش کردم ضوابط قانونی حاکم شود و بر چاپخانههای کشور که عمدتاً در تهران مستقر بودند، نظارت سختی اعمال کردم.
بعد از استعفای آقای اصغر زاده سرپرست معاونت شدم. با آمدن آقای محمد شریعتی دهاقانی بهعنوان معاون بینالملل با حکم آقای خاتمی مشاور وزیر ارشاد شدم که چند ماه بیشتر طول نکشید. با استعفای آقای شریعتی در اسفند ۱۳۶۳ به معاونت امور بینالملل آقای خاتمی منصوب شدم و تا بعد از جنگ این سمت را به عهده داشتیم. در این فاصله به عضویت شورای سیاسی دولت نیز که مهندس موسوی تشکیل داده بود، درآمدم.
از دانشگاه تا خرداد ۷۶
بعد از جنگ از مسئولیتهای اجرایی استعفا دادم تا به تحصیلات خود ادامه دهم. به این منظور ۵۰ واحد درسی خود را از آمریکا به دانشگاه تهران منتقل کردم، اما چون رشته جدیدی انتخاب کرده بودم، از آن واحدها استفاده نکردم و از ابتدا در رشته علوم سیاسی مشغول تحصیل شدم. سه سال بعد از من بعضی دوستان مهندسم در انتخابات فوقلیسانس علوم سیاسی شرکت کردند و بعد از قبولی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ثبتنام کردند. آقایان حجاریان، امین زاده، اصغر زاده و ...از این قبیل بودند.
در سال ۷۱ در کنکور سراسری کارشناسی ارشد علوم سیاسی شاگرداول شدم. در همان سال مسئولیت خانه ایران را در پاریس به عهده گرفتم تا تحصیلات تکمیلی خود را در فرانسه دنبال کنم، اما رفتنم مقارن شد با استعفای آقای خاتمی از وزارت ارشاد و درنتیجه پس از مدت کوتاهی برگشتم و در ایران به تحصیلات خود ادامه دادم.
در سال ۷۴ در کنکور سراسری دکترای علوم سیاسی رتبه سوم را به دست آوردم. با رخداد حماسی دوم خرداد ۷۶ تحصیلات خود را نیمهتمام گذاشتم و باوجود گذراندن اکثر واحدهای درسی، رساله ننوشتم و مدرک دکترا نگرفتم.
از دولت اصلاحات تا اوین
با دعوت وزیر کشور دولت خاتمی معاون سیاسی و رئیس ستاد انتخابات کشور شدم. پس از استیضاح آقای نوری سرپرست وزارت کشور شدم. با آمدن آقای موسوی لاری مجدداً به معاونت سیاسی برگشتم و ریاست ستاد انتخابات را در برگزاری سه انتخابات سراسری به عهده گرفتم.
سختترین آنها انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا بود که برای نخستین بار در ایران برگزار میشد. نزدیک به ۳۵۰ هزار نفر نامزد شدند. حدود ۱۰۵ هزار نفر بهعنوان عضو اصلی و حدود ۵۰ هزار نفر نیز بهعنوان علیالبدل انتخاب شدند و شوراهای حدود هزار شهر و ۳۲ هزار روستای کشور را در یک روز تشکیل شد.
در انتخابات مجلس ششم در زمستان ۷۸ با آقای جنتی که رئیس هیات نظارت بود، اختلافنظر پیدا کردیم. پیرو شکایات وی من از خدمات دولتی به مدت سه سال منفصل شدم و بنابراین از وزارت کشور کناره گرفتم. اما متأسفانه قوه قضائیه به شکایتم از آقای جنتی به اتهام تغییر نتایج انتخابات تهران بزرگ رسیدگی نکرد.
در سال ۱۳۸۲ و پس از سپریشدن مدت محرومیت، مشاور آقای دکتر خانکی، معاون وزیر علوم شدم و پس از استعفای، با حکم آقای خاتمی مشاور رئیسجمهور شدم.
با پیروزی آقای احمدینژاد خود را به کتابخانه ملی منتقل کردم که جای بیسروصدایی برای مطالعه و خدمت به مردم بود. اما آقای اشعری رئیس جدید کتابخانه قبل از برپایی مراسم تودیع و معارفه، خواهان اخراج من و آقای بورقانی از کتابخانه ملی شد. بهناچار هر دو به ریاست جمهوری بازگشتیم. باوجود آمادگی برای کار، به ما اعلام کردند که نباید در نهاد حاضر شویم ولی حقوق ما را پس از شش ماه پرداخت کردند.
از زندان تا بازنشستگی
در جریان انتخابات پرحاشیه ۱۳۸۸ سعید مرتضوی در ۱۹ خردادماه حکم بازداشت تعدادی از فعالان ستاد مهندس موسوی را صادر کرد و ما در فردای انتخابات دستگیر و به شش سال حبس محکوم شدیم. من در اعتراض به عدم رسیدگی به شکایتم از آقای جنتی حاضر به دفاع از خود در دادگاه نشدم و درباره حکم محکومیت ۶ ساله خود نیز از درخواست تجدیدنظر خودداری کردم.
در دوران محکومیت نیز به دلیل انتشار تعدادی نامه و مقاله مجدداً احضار شدم که البته در اعتراض به عدم رسیدگی به شکایات ما و تشکیل نشدن دادگاه آقایان جنتی و سردار مشفق سخنگوی ستاد مهندسی انتخابات و نیز بازجوهایی که اقدام به شکنجه متهمان کرده بودند، از شرکت در دادگاه خودداری کردم و یک سال بر مدت حبسم افزوده شد. بهاینترتیب هفت سال، منهای هفت روز، را از ۲۳ خرداد ۸۸ تا ۱۵ خرداد ۹۵ در اوین سپری کردم.
اکنون بازنشسته نهاد ریاست جمهوری هستم.